استاد سید محمد حسین عظیمی


شروع آیه 109

ربط این آیه با آیات قبل

سبب بسیاری از کارهایی که از یهود سرزده را بیان میکند. وجه ربط این آیه با ایات دیکر این است که این ایه سبب کارهایی است که در ایات قبل بیان شد

یهود با طرح بسیاری از ایات سعی داشتند که مسلمانان را از اسلام برگردانند. شاید یکی از وجوه ارتباط این ایه با 106 107 108 این باشد که با این کارها میخواستند مسلمانان را مرتد کنند.

ایه 109 نصف اول ایه مربوط به کافران است که چه کاری انجام دادند و نصف دیگر ایه مربوط به مسلمانان است که چه کاری باید انجام دهند. این دستود به این نحو است که تا دستور از طرف خدا نیامده کاری انجام ندهید. و باید کار خود انجام دهید به این نحو که نماز خود را بخوانید.

بعد از اینکه خدا این نقشه های یهود را به هم ریخت یهود دوباره با روش دیگر سعی دارند مسلمانان را متزل کنند . گفتند که فقط یهود و نصاری بهشت میروند. و خدا به مسلمانان می فرماید که یهود به این ادعای خود دلیلی ندارند و از انها طلب دلیل کنید تا متوجه شوید.

اعراب ایه

من اهل کتاب : جار و مجرور متعلق به محذوف کائنا

من بعد : منصوب و ظرف برای

یردونکم : کم مفعول اول ، کفار مفعول دوم ، در حسدا 2 وجه است: 1.حسدا  مفعول مطلق برای محذوف است 2.حسدا مفعول لعجله باشد.

من عند انفسهم: 3 احتمال است:1.متعلق به ود کثیر است (زجاج) 2. به حسدا میخورد. 3.

 

من عند انفسهم: 1.زجاج 2.اصل در قیود احترازی بودن است پس این من عند نمی تواند متعلق به حسدا باشد زیرا اگر متعلق به حسدا باشد در این صورت قید احترازی نیست بلکه توضیحی است. پس من عند متعلق به ودّ است. 3. من عند متعلق به حسدا است و تاکیدی نیز نیست.

اشکال اول به زجاج: من عند نزدیک حسدا است و در مرحله اول به ذهن میرسد که متعلق به حسدا باشد.

اشکال دوم زجاج: در نظر استاد چیزی که در آیه مهم است 2 حالت دارد: یا اینکه حسدا مهم است که در این صورت من عند متعلق به حسدا می شود . یا اینکه ودّ مهم است که در این صورت من عند متعلق به ودّ است . ولی به ذهن همان متعلق بودن به حسدا متبادر است.

 

قول سوم در متعلق من عند: من عند متعلق به حسدا است و تاکیدی نیز نیست. این من عند می خواهد بگوید که این میلی که در یهود است که در مقابل اسلام بایستند میل اعتقادی نیست بلکه میلی است که از روی حسد رخ داده است.

حتی : منصوب به اضمار ان

 

شان نزول:

ابن عباس:

نظریه استاد: مهم نیست که این آیه در مورد چه کسی است انچه مهم است این است که بعضی از یهودیان به اسلام حسد میکردند و در پی ضربه زدن به ان بودند

 

تفسیر آیه:

ودّ :  ودّ محبتی است که به مرحله بروز رسیده باشد.

کثیر من اهل الکتاب: چرا گفته شده است که از اهل زیادی از اهل کتاب ؟؟ پاسخ: در این آیه اکثر گفته شده کثیر، و گفته نشده است اکثر،  به عبارت دیگر این کثیر با چیزی سنجیده نشده است یعنی طرف مقابل آن نیز می تواند کثیر باشد.

اشکال اول به مجمع البیان: طبرسی کثیر را به این معنا گرفته که مومنان کم بوده است.

اشکال دوم به مجمع البیان: طبرسی ودّ را در مقابل مومنین گرفته است که این نیز اشتباه است طبرسی این طور برداشت کرده است که : تمام اهل کتابی که ایمان آورده اند میخواهند شما را کافر کنند و فقط آن کسانی از یهودیان که ایمان آورده اند نمی خواهند به شما آسیبی برسد.  این برداشت اشتباه است زیرا در این آیه بحث ایمان نشده است بلکه بحث ودّ است پس ودّ در مقابل عدم ودّ است. به عبارت دیگر می شود یهودی ایمان نیاورده باشد ولی حسد به اسلام نیز نداشته باشد و ودّ این را نداشته باشد که به اسلام ضرری برسد.

 چرا یهودی ها حسادت کردند:

فخر رازی: تا زمان اسلام دین از آن یهودیان بوده است ولی بعد از امدن اسلام دین از انحصار انها در آمد.

من بعد ما تبین الحق:

فافوا و الصفحوا: این دو از مکارم اخلاق است . یعنی اول عفو است به عبارت دیگر کسی که ادم را اذیت میکند نباید در مرحله اول جنگ کرد بلکه در مرحله اول باید بخشید.

اشکال کرده اند که در زمان نزول این آیه مسلمانان نمیتوانستد که جنگ کنند پس چاره این نداشتند جز اینکه عفو کنند

جواب داده اند که اینطور نبوده که مسلمانان نتوانند جواب یهودیان را بدهند به همین دلیل خدا فعلا مسلمانان را از جنگ بر حذر میکند.

فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا :

مجمع البیان:

اولا فهمیده میشودن که مسلمانان فی الجمله توانایی مقابله داشتند.

 

حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِه‏

مجمع البیان:

توجیه اول: امر به معنای دستوری است. یعنی خدا دستور دهنده است و مسلمانان عقاب کننده هستند

توجیه دوم: شما مامور به بخشیدن هستید تا اینکه خود خدا انها عقوبت کند.

توجیه سوم: امر به قتال، یعنی جنگیدن است.

مانند آیه 29 سوره توبه

قاتِلُوا الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدینُونَ دینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّى یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ (29)

توبه/5

فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ احْصُرُوهُمْ وَ اقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تابُوا وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا اَّکاةَ فَخَلُّوا سَبیلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ (5)

توضیح آیه: بعضی این آیه را ناسخ ایه 109 سوره بقره می دانند.

بعضی نیز اعتقاد دارند پیامبر مامور به جنگ نبود تا اینکه آیه ؟؟؟ سوره حج نازل شد.

توجیه چهارم:

 

3 وجه در إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیر:

1.      شما این ها را ببخشید تا اینکه خدا انها را عقاب کند و خدا به هر چیز قادر است. همانند توجیه دوم گرفته شد.

2.      خود مدیریت خدا اینکه اول ببخشید و بعدا به شما دستور جنگ خواهیم داد منظور است، یعنی این مدیریت خدا در بخشیدن و جنگیدن قدرت خدا را میرساند. (قول زجاج)

3.      اینکه خدا به مسلمانان دستور بخشیدن داد این شبهه را به وجود آورد که آیا مسلمانان اصلا قدرت برخورد با یهودیان را دارند یا نه؟!! و این قسمت از آیه این را می رساند که خدا به هر چیزی قدرت دارد

 

نکات:

·        سوال: یهود چه چیزی می خواست؟؟ می خواستند که مسلمانان کافر بشوند یا اینکه می خواستند مسلمانان یهودی بشوند؟؟

جواب: به نظر میرسد که می خواستند مسلمانان مشرک شوند زیرا اولا دلیل این کار انها حسد بوده و نمی خواستند که مسلمانان مانند یهود نژاد برتر باشند یعنی میخواستند نعمت را از مسلمانان بگیرند نه اینکه نعمتی مانند یهودی شدن را به مسلمانان به مسلمانان نسیب کنند. ثانیا: در منطق یهودیان کافر کسی است که دین نداشته باشد پس نمیخواستند که مسلمانان یهودی شود.

جواب به ثانیا: کافر در اینجا به منطق قرآن است یعنی از حسد میخواستند که مسلمانان نیز مانند خودشان کافر بشوند.

 

 

این حسدی که در آیه اورده شده دلالت به سریره پدید یهود دارد. اگر سریره پلید است یعنی این حرکت فرهنگی یهود علیه مسلمانان ادامه دارد و اینطور نیست که یک زمانی اتفاق افتاده باشد و تمام شده باشد بلکه تا حال ادامه دارد.

 

·        حتی یاتی الله بامره:  از این فهمیده می شود که این دستور موقت است و بعدا نسخ خواهد شد. به عبارت دیگر این آیه منسوخ است

نکته1: استاد عظیمی: اصلا معنا ندارد این آیه نسخ شده باشد این آیه یک راهکار است برای مقابله با عمل فرهنگی دشمن. به عبارت دیگر این آیه یک راهکار کلی است و معنا ندارد که نسخ شود به عبارت دیگر خدا دستور داده است که مهربان باش و مدارا کن و بعدا خدا دستور داده که امکان مدارا وجود ندارد پس جنگ کنید. به عبارت دیگر دستور دوم توضیح دستور اول است.پس معنا ندارد که بگوییم دستور دوم ناسخ دستور اول است.

نکته 2: از حتی یاتی الله بامره یعنی امر الهی و این امر می تواند تکوینی باشد یا تشریعی. به عبارت دیگر یاتی الله بامره یکی از دستور های الهی برای آمادگی برای جنگ با دشمنان است. به عبارت دیگر زمانی آمادگی برای جنگ پیدا می شود که با دشمن اتمام حجت شده باشد و این اتمام حجت در زمان صلح امکان دارد . و این اتمام حجت یک امر تشریعی است پس حتی یاتی الله بامره در بامره هم معنای امر است و هم معنای عقوبت  و هم به معنای فرمان جنگ می شود .

 

 

نکته اول : حتی یاتی الل بامره یک بشارتی است برای مومنین و یک وعد الهی است برای مومنین. یعنی فعلا ببخش تا آینده که آینده از ان امر الهی است. یعنی اینده از ان مسلمانان است.

نکته دوم : این آیه در عین اینکه بشارت به مونین است انذار به یهودیان است.

نکته سوم: بخشیدن اصل اولی است ولی گاهی این اصل اولی نقض میشود. این اصل اولی از حتی فهمیده می شود یعنی از حتی فهمیده می شود که بخشیدن اصل اولی است و امر هایی که بعد از حتی می اید اصل دوم خواهند بود.

 

تسنیم ص 157 ذیل آیه 109

مقید نکردن "فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا" به "عنهم" به این اشاره دارد که بهترین راه اعمال قدرت عفو است که این حکم عفو به یهودیان و مشرکان اختصاص ندارد زیرا حذف متعلق عموم را می رساند. یعنی این یک حکم عمومی است یعنی از همه بگذرید و این گذشت اعمال قدرت است. به عبارت دیگر اصل اولی عفو و گذشت است نه جنگ.

نقد استاد به تسنیم:

 اصل اولی در تعامل و برخورد دیگران در معاملات دینی، عفو و گذشت است. به عبارت دیگر حتی اگر عبارت "عنهم " هم می آمد باز هم این ایه عموم داشت زیرا اصل اولی در تعاملات عفو و گذشت است. شاهد مثال برای این ادعا آیات زیر است:

بقره/83

وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَ بَنی‏ إِسْرائیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبى‏ وَ الْیَتامى‏ وَ الْمَساکینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا اَّکاةَ ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ إِلاَّ قَلیلاً مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ (83)

عنکبوت/46

وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاَّ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ إِلاَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (46)

آل عمران/64/65/66/67/68

قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ (64)

یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فی‏ إِبْراهیمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجیلُ إِلاَّ مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (65)

ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فیما لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فیما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ (66)

ما کانَ إِبْراهیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ (67)

إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهیمَ لَلَّذینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنینَ (68)

وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ وَ ما یُضِلُّونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما یَشْعُرُونَ (69)

توضیح آیات:  یهودیان و مسیحیان هر کدام می گفتند که ابراهیم از انها است ولی قران به مجادله انها پایان میدهد و می فرماید که در چیزهایی که علم ندارید محاجه نکنید. اصلا نباید بگوییم که ابراهیم از ماست بلکه باید بگوییم ما از ابراهیم هستیم. آیه 73 شاهد مثال اصلی است که یهودیان می خواهند با مسلمانان مجادله کنند که خدا به مسلمانان دستور می دهد که با یهودیان مجادله نکنید به عبارت دیگر دستور این است که "فافوا و واصفحو"

رعد/22

وَ الَّذینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَةِ السَّیِّئَةَ أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ (22)

فصلت/34

وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی‏ هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ (34)

توضیح: اگر کسی به تو بدی کرد تو به او خوبی کن زیرا اگر خوبی کردی او دوست تو میشود.

اشکال دوم به آقای جوادی:

آقای جوادی ادعا کردند چون که "عنهم " نیامده پس "فاعفوا و اصفحوا" عموم دارد. در حالیکه "عنهم" در آیه آمده است ولی به خاطر اینکه قرینه بر وجود آن است ذکر نشده است. به عبارت دیگر لفظا نیامده ولی در معنا آمده است.

مشخصات

آخرین جستجو ها